معنی انحصار یافته- مختص

حل جدول

انحصار یافته- مختص

منحصر


مختص بودن

انحصار


مختص

منحصر


انحصار

ویژه، در حصار کردن

فرهنگ فارسی آزاد

مختص

مُختَصّ، خاصّ، اختصاص یافته،


انحصار

اِنْحِصار، در ضیق و تنگی قرار گرفتن، در حصار قرار گرفتن، در فارسی بمعنای محدود و منحصر و مختص بودن کاری یا امری به کسی یا مؤسسه ای استعمال میشود،

فرهنگ معین

مختص

(مُ تَ صّ) [ع.] (اِمف.) اختصاص یافته، آنچه خاص کسی یا چیزی باشد.

فرهنگ فارسی هوشیار

مختص

اختصاص یافته


انحصار

‎ دربستگری تنها فروشی دربست، کوتاه شدن در گنجیدن، در تنگنا افتادن، کوتاهی ‎ (مصدر) در تنگنا افتادن، محدود بودن مخصوص بودن امری بکسی یا مو ء سسه ای، محدود کردن ساخت توزیع یا فروش چیزی بدولت یا مو ء سسه و یا شرکتی: انحصار دخانیات انحصار فروش مشروبات الکلی، (اسم) محدودیت جمع: انحصارات.

لغت نامه دهخدا

مختص

مختص. [م ُ ت َص ص] (ع ص) خاص کرده. خاص گردیده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مخصوص شده و خاص شده. پسندشده و انتخاب شده. (ناظم الاطباء). ج، مُختَصّات. || مصاحب و همدم و مونس و دوست برگزیده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به اختصاص شود.


انحصار

انحصار. [اِ ح ِ] (ع مص) کوتاه شدن و درگنجیدن در چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). || در تنگنا افتادن. || محدود بودن. مخصوص بودن امری بکسی یا مؤسسه ای. || در اصطلاح مالیه محدود کردن ساخت یا توزیع یا فروش چیزی بدولت یا مؤسسه و یا شرکتی: انحصار دخانیات. || (اِمص) محدودیت. (فرهنگ فارسی معین). محصور شدگی. محبوس شدگی. تنگ کردگی. || بازداشتگی. || گنجیدگی در چیزی. || احاطه و محاصره. || ممانعت و منع. || تحدید. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

مختص

آنچه خاص کسی یا چیزی باشد، اختصاص‌یافته، خاص‌گردیده،
(اسم، صفت) [قدیمی] آنکه که نسبت به کسی نزدیک است، مقرب،


انحصار

درگنجیدن در چیزی،
محدود بودن،
(اقتصاد) اختصاصی بودن مالکیت چیزی یا امتیاز کاری یا فروش کالایی به کسی یا مؤسسه‌ای معین،

مترادف و متضاد زبان فارسی

مختص

خاص، مخصوص، ویژه، اختصاص‌یافته


انحصار

اختصاص، تحدید، تخصیص، منحصر، انفراد، محدودیت

معادل ابجد

انحصار یافته- مختص

1976

قافیه

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری